چرا به قافیه ی چشم تو نمی آیم؟
ردیف می شود هر چند قلب تنهایم
برای خستگی شانه های پردردت
چقدر خط زده ام روزهای فردایم
من از اجاق زمستان هنوز پر برفم
نخواستی که بدانی دلیل سرمایم
نخواستی که بگویی چقدر دل تنگی
نشد که با تو بگویم غم و تمنایم
به ساحل دل تو صد هزار مروارید
نخواستی که بدانی منم که دریایم
نرفتی از دلم و باز بچگی کردی
چگونه از تو جدا شد شب تماشایم
من از گلایه کلافه، از گره بیزار
چقدر خار شدی در گلوی صحرایم
هزار بار سرودم تو را به شعر و غزل
همیشه هم تو نخواندی و مُرد معنایم
منم که دست گشودم به صد هزار گره
که تو بیایی و من هم به نذر بگشایم
نگو که جاده نفس گیر و راه طولانیست
که عشق فاصله را می کشد، فریبایم
چقدر غصه به قلب و چقدر گریه به چشم
هنوز تا تو نگاهم کنی پذیرایم
به خواب می روم و آرزو ی دیدارت
چقدر زود می آید به خواب و رویایم
تمام شب دل من در امید آغوشت
چگونه صبح کنم من که مست و شیدایم
تو باز چشم گشودی و من جوانه زدم
چقدر خاطره دادی به روز و شبهایم.
"روشنک آرامش"
درباره این سایت